30 جوک خنده دار کتاب مقدس که شما را از پا در می آورد

0
6094
جوک های خنده دار کتاب مقدس
جوک های خنده دار کتاب مقدس

آیا آماده هستید تا با 30 جوک کتاب مقدس خنده دار ما سرگرمی مبتنی بر ایمان داشته باشید؟ اگر به دنبال یک خنده خوب، چیزی برای تقویت روحیه یا حتی شوخی برای به اشتراک گذاشتن در جمع کلیسا یا قرار دادن بولتن کلیسا برای خود هستید.

در اینجا مجموعه ای از بامزه ترین جوک های مذهبی تا کنون آورده شده است. این لیست از 30 جوک خنده دار کتاب مقدس مطمئناً شما را شگفت زده خواهد کرد.

چرا جوک های خنده دار کتاب مقدس؟

بسیاری از مسیحیان ذهنی سفت و سخت دارند و تصور می کنند که کتاب مقدس و مسیحیت باید صلب و کاملا مقدس باشند. با این حال، شواهد کتاب مقدسی وجود دارد که نشان می‌دهد خداوند از شوخی‌ها لذت می‌برد، و شما نیز باید این کار را انجام دهید، تا زمانی که آنها سالم باشند و سوء استفاده نکنند. امثال 17:22 می گوید که قلب شاد مانند دارو است.

کتاب مقدس جوک ها را به عنوان نوعی دارو می شناسد، بنابراین اکنون که این واقعیت را ثابت کرده ایم، بیایید شروع کنیم!

همه جوک های کتاب مقدس که در زیر فهرست شده اند برای کودکان، نوجوانان و بزرگسالان مناسب هستند.

این جوک ها همچنین برای شروع یک خطبه یا تبدیل مؤمنان و کافران به مسیحیت عالی هستند. به حفظ موعظه یا مکالمات توسط مخاطبان یا دانش آموزان شما کمک می کند.

مربوط: 50 سوال خنده دار کتاب مقدس.

30 جوک خنده دار کتاب مقدس که شما را از پا در می آورد

در اینجا جوک های خنده دار کتاب مقدس وجود دارد که شما را به هم می ریزد و شادی مورد نظرتان را به شما می دهد:

# 1. یک هواپیمای پر از افراد غیرجذاب از رو به رو با یک کامیون برخورد کرد. هنگامی که آنها مردند، خداوند به همه آنها یک آرزو برآورد. نفر اول گفت: "من می خواهم زیبا باشم." این اتفاق افتاد زیرا خداوند انگشتان او را شکست. نفر دوم هم همین را گفت و خدا هم همین کار را کرد. این تمایل در تمام گروه ادامه داشت.

خدا متوجه شد آخرین مردی که در صف بود بی اختیار می خندید. تا زمانی که خدا به ده نفر آخر رسید آخرین مرد داشت می خندید و روی زمین غلت می زد. وقتی نوبت به او رسید، مرد خندید و گفت: «کاش دوباره همه زشت بودند.

# 2. واعظی در اقیانوس افتاد و قادر به شنا نبود. "آیا به کمک نیاز دارید، قربان؟" ناخدای یک قایق در حال عبور فریاد زد. واعظ آرام گفت: «به خدا در امان خواهم بود».

چند دقیقه بعد، یک قایق دیگر نزدیک شد و یک ماهیگیر پرسید: "هی، آیا به کمک نیاز داری؟" واعظ دوباره گفت: نه به خدا در امان خواهم بود. واعظ در نهایت غرق شد و به بهشت ​​رفت. "چرا منو نجات ندادی؟" واعظ از خدا پرسید. خداوند پاسخ داد: «احمق، من برای تو دو قایق فرستادم.

# 3. مردی با خدا صحبت می کند. "خدایا یک میلیون سال چقدر است؟" خدا پاسخ می دهد: "این حدود یک دقیقه برای من است." "خدایا یک میلیون دلار چند است؟" "این برای من یک پنی است." "خدای عزیز، ممکن است من یک پنی داشته باشم؟" یک لحظه صبر کن.

# 4. دو پسر در میدانی نشسته بودند که شیری که چند روز بود چیزی نخورده بود برای شکار آمد. شیر شروع به تعقیب دو مرد می کند. آنها تا جایی که می توانند سریع می دوند و وقتی یکی از آنها خسته می شود دعا می کند: "خداوندا، لطفاً این شیر را تبدیل به یک مسیحی کن." وقتی به اطراف نگاه می کند تا ببیند شیر هنوز در تعقیب است یا نه، متوجه زانوهای شیر می شود. با آسودگی خاطر از اجابت دعا بر می گردد و به سمت شیر ​​می رود. همانطور که او به شیر نزدیک می شود، می شنود که او دعا می کند: خداوندا از تو سپاسگزارم برای غذایی که می خواهم تهیه کنم.

# 5. دو پسر کوچولو مزاحم های معروفی بودند که هر چیزی و هر چیزی که به دستشان می رسید، از جمله وسایل کلیسا را ​​می دزدیدند. یکی از پسرها توسط کشیشی متوقف شد و پرسید: "خدا کجاست؟" "خدا کجاست؟" کشیش دوباره پرسید و پسر شانه بالا انداخت. پسربچه گریه کرد و از کلیسای جامع خارج شد و وارد خانه اش شد و در یک گنجه پنهان شد. برادرش سرانجام او را پیدا کرد و پرسید: "چه مشکلی دارد؟" "ما الان در مشکل هستیم!" گفت پسر گریان. خدا مفقود شده است و آنها معتقدند که ما او را گرفته ایم.

# 6. یک کشیش، یک وزیر و یک خاخام در حال رقابت هستند تا ببینند چه کسی در مشاغل مربوطه خود بهترین است. بنابراین آنها به جنگل می روند، یک خرس پیدا می کنند و سعی می کنند آن را تبدیل کنند. آنها بعداً با هم جمع می شوند. کشیش شروع می‌کند: «وقتی خرس را پیدا کردم، از کتاب تعلیمات مذهبی برای او خواندم و او را با آب مقدس پاشیدم. اولین عزاداری او هفته آینده است.» وزیر می گوید: «در کنار نهر یک خرس پیدا کردم و کلام مقدس خدا را موعظه کردم.

"خرس چنان شیفته بود که به من اجازه داد او را غسل تعمید دهم." هر دو از پایین به خاخام نگاه می‌کنند که با بدن گچ گرفته شده و روی یک گارنی دراز کشیده است. او می گوید: «به گذشته، شاید نباید با ختنه شروع می کردم.

# 7. چهار راهبه منتظر ورود به بهشت ​​هستند. خداوند از راهبه اول می پرسد که آیا او تا به حال گناه کرده است؟ او می گوید: «خب، من آلت تناسلی را دیده ام. پس خداوند بر چشمان او آب مقدس می پاشد و به او اجازه ورود می دهد. او همین سوال را از راهبه دوم می پرسد، و او پاسخ می دهد: "من یک آلت تناسلی در دست گرفته ام." بنابراین او آب مقدس را روی دستان او می پاشد و به او اجازه ورود می دهد.

راهبه چهارم سپس از راهبه سوم در صف می گذرد و خدا تعجب می کند که چرا او چنین کرد. راهبه چهارم پاسخ می دهد: "خب، باید قبل از اینکه در آن بنشیند آن را غرغره کنم."

# 8. در راه رسیدن به کلیسا، یک معلم مدرسه یکشنبه از دانش آموزانش پرسید: "و چرا باید در کلیسا سکوت کرد؟" یک دختر جوان پاسخ داد: «چون مردم خوابند.

# 9. هر ده سال، راهبان صومعه اجازه دارند عهد سکوت خود را بشکنند و دو کلمه صحبت کنند. پس از ده سال، این اولین فرصت یک راهب است. قبل از اینکه بگوید: «غذا بد است»، کمی مکث می‌کند. ده سال بعد می‌گوید: «بخواب سخت.

یک دهه بعد، این روز بزرگ است. او با نگاهی طولانی به راهب سر می‌گوید: «من استعفا دادم. راهب سر می گوید: «من تعجب نمی کنم. «از وقتی اومدی ناله می کنی.

# 10. یک کلیسا سه پسر مسیحی را در خود جای داده است. پسرها یک روز می گویند: «کشیش، کشیش، کشیش! ما هیچ تخلفی مرتکب نشده ایم.» کشیش در پاسخ می گوید: «عالی. به هر یک از شما یک بدی داده شده است.» یکی از پسرها برمی گردد و می گوید: «کشیش، کشیش، کشیش! شیشه ماشین را شکستم.» کشیش می گوید: «به پشت بروید، دعا کنید و مقداری آب مقدس بنوشید. پسر دوم برمی گردد و می گوید: «کشیش، کشیش، کشیش! به صورت زنی زدم.» کشیش پاسخ می دهد: «به پشت بروید، دعا کنید و مقداری آب مقدس بنوشید». پسر سوم وارد می شود و می گوید: «کشیش، کشیش، کشیش! در آب مقدس ادرار کردم.

# 11. شنیدن اعترافات به عنوان جایگزینی برای کشیش کاتولیک عمل می کند. او مطمئن نیست که باید به اعتراف کننده توصیه کند که برای جبران گناهی که پس از انجام لطف جنسی به رئیسش ایجاد شده است، چه کاری انجام دهد. او از اتاق اعتراف بیرون می‌آید و از پسری که در آن نزدیکی است، می‌پرسد که پدر چه چیزی را برای بی‌خوابی می‌گیرد. پسر جایگزین می‌گوید: «معمولا یک اسنیکرز و یک سواری به خانه.

# 12. معلمی در حال آزمایش درک دانش آموزانش از متضادها بود. "برعکس چگونه است؟" او پرسید. شاگردی پاسخ داد: «ایست کن. معلم گفت: خیلی خوب. "متضاد adamant چیست؟" دانشجوی دیگری گفت: «رویداد.

# 13. برای اولین بار، پسر کوچکی در کلیسا، طلیعه داران را که از اطراف بشقاب های هدایا عبور می کردند، مشاهده کرد. پسر با صدای بلند گفت: "پدر، بابا، من زیر پنج سال دارم."

# 14. کلیساها باید مردان را از استفاده از برنامه های موبایل کتاب مقدس در حین انجام خطبه منع کنند. 90 درصد آنها نمرات ورزشی را بررسی می کنند.

# 15. همه کسانی که شما را چک می کنند اهمیت نمی دهند ... برخی فقط می خواهند ببینند که آیا جادوگری آنها کار کرده است یا خیر.

# 16. وقتی فیلمبردار کلیسا دوست پسر شماست، بیشتر از واعظ در صفحه کلیسا ظاهر می شوید.

# 17. این زوج تازه ازدواج کرده کشیش مسن خود را برای شام روز یکشنبه دعوت کردند. وزیر از پسرشان پرسید در حالی که در آشپزخانه مشغول تهیه غذا بودند چه می خورند. جوان پاسخ داد: «بز».

# 18. برادرم همین امروز با دوست دخترش برگشته و در 6 ساعت گذشته به من خیره شده اند. آنها فکر می کنند من می روم بیرون تا کمی به آنها حریم خصوصی بدهم. خواهش میکنم خدایا!!

# 19. برخی از مردم یادداشت هایی را در کلیسا می گیرند که گویی بعداً می خواهند آنها را بخوانند.

# 20. برخی از دختران می گویند: "من یک مرد خداترس می خواهم." با این حال، دو هفته پس از پذیرش پیشنهاد شما، او یک آیفون به جای کتاب مقدس کینگ جیمز درخواست خواهد کرد.

# 21. آب مقدس چگونه ساخته می شود؟ آب معمولی را می گیرید و شیطان را از آن می جوشانید.

# 22. قابیل تا کی برادرش را تحقیر کرد؟ تا زمانی که هابیل بود، یعنی.

# 23. چرا خداوند اول مرد و بعد زن را آفرید؟ او نمی خواست به او گفته شود که چگونه خلقت را انجام دهد

# 24. چرا نوح مجبور شد جوجه های کشتی را تنبیه و تأدیب کند؟
آنها به زبان مرغی صحبت می کردند. آیا می دانستید که ماشین ها در زمان عیسی وجود داشته اند؟
آره. طبق کتاب مقدس، شاگردان همه یک فکر بودند.

# 25. چرا در آخر نماز به جای زن آمین می گویند؟ ما به همین دلیل به جای او هیمن می خوانیم!

# 26. الاغ ها در تعطیلات چه چیزی می فرستند؟ درود از Mule-tide.

# 27. خردمندترین مرد کتاب مقدس چه کسی بود؟ ابراهیم. او خیلی چیزها را می دانست.

# 28. نوح به احتمال زیاد شیر را از گاوهای کشتی گرفته بود. او چه چیزی از اردک ها برداشت؟ کواکرز.

# 29. بزرگترین کمدین کتاب مقدس چه کسی بود؟ سامسون - او بود که خانه را خراب کرد.

# 30. بهترین بانوی مالی زن کتاب مقدس چه کسی بود؟ دختر فرعون. او به ساحل نیل رفت و یک پیامبر کوچک را بیرون کشید.

ما همچنین توصیه می کنیم:

نتیجه

شوخی های کلیسا باعث افزایش تعداد افرادی می شود که واقعاً به موعظه گوش می دهند. چرا؟ زیرا همه از یک خنده خوب لذت می برند. و، بیایید صادق باشیم، موعظه یا موعظه ای که توسط برخی شوخی های تمیز و بسیار سرگرم کننده کلیسا پشتیبانی می شود، به یاد ماندنی تر است.

به یاد داشته باشید که در خطبه بعدی خود چند جوک اضافه کنید.